اهنگ زندگی
درباره وبلاگ


بزرگی میگفت راز شادکامی در این است که : به اندازه ای که تلاش کرده ایم آرزو کنیم، یا هر آرزو یی داریم ، از این به بعد به اندازه اش تلاش کنیم ..
آخرین مطالب
نويسندگان


 

خواجه نصیر الدین طوسی پس از مدتها وارد زادگاه خویش طوس شد . سراغ دوست دانای دوران کودکی خویش را گرفت مردم گفتند او حکیم شهر ماست اما یک سال است تنها نفس سرد از سینه اش بیرون می آید و نا امیدی در وجودش رخنه نموده است  .

 



ادامه مطلب ...

 

 

خاخامی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت ، همه مسحور گفته هایش می شدند . همه به جز اسحاق که همیشه با تفسیرهای خاخام مخالفت می کرد و...

 

خاخامی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت ، همه مسحور گفته هایش می شدند . همه به جز اسحاق که همیشه با تفسیرهای خاخام مخالفت می کرد و اشتباهات او را به یادش می آورد . بقیه از اسحاق به خشم می آمدند ، اما کاری از دستشان بر نمی آمد .

روزی اسحاق در گذشت . در مراسم خاکسپاری ، مردم متوجه شدند که خاخام به شدت اندوهگین است.
یکی گفت : چرا اینقدر ناراحتید ؟ او که همیشه از شما انتقاد می کرد !
خاخام پاسخ داد : من برای دوستی که اکنون در بهشت است ناراحت نیستم . برای خودم ناراحتم .وقتی همه به من احترام می گذاشتند ، او با من مبارزه می کرد و مجبور بودم پیشرفت کنم .حالا رفته ، شاید از رشد باز بمانم .

 
 

 


 



ادامه مطلب ...

بخش اول رومان سرزمین رویاها

نظرهای شما برای ادامه قسمت های سرزمین رویاها

http://upload.p30pedia.com/images/rlbapdt1q63vnf47rs15.jpg



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : امیر ارسلان


روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد.
 



ادامه مطلب ...


روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد



ادامه مطلب ...

جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند،



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : امیر ارسلان

کتاب سیاه

کتاب خواندن خوب است . خیلی خوب است . همه می گویند خوب است .
این جملات در مغزش پشت سر هم تکرار می شد
بلاخره پا به کتابخانه نهاد . تا دانا شود دانشمند شود و به همه ثابت کند او هم به جرگه



ادامه مطلب ...

همان چون بگفت این سخن شهریار زریر سپهدار و اسفندیار



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: :: نويسنده : امیر ارسلان


 

روزی مردی پیش قاضی آمده و گفت : ای قاضی نگهبان دروازه شهر هر بار که من وارد و یا خارج می شوم مرا به تمسخر می گیرد و در مقابل حتی نزدیکانم دشنامم می دهد . قاضی پرسید چرا ؟ این رفتار را می کند مگر تو چه کرده ایی آن مرد گفت : هیچ ، خود در شگفتم چرا با من چنین می کند .


ادامه مطلب ...


خدا به شیطان گفت: لیلی را سجده کن. شیطان غرور داشت، سجده نکرد.
گفت: من از آتشم و لیلی گل است.


ادامه مطلب ...

پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 55
بازدید هفته : 66
بازدید ماه : 62
بازدید کل : 62216
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


 گپ تو گپ

بيمه آسيا